شبکه چهار - 9 تیر 1402

۱) امام باقر ع؛ و حقوق معنوی "کودک" (خانواده، در گروی "محبت، عدالت، معرفت") ۲) امام هادی ع؛ "ولایت خدا" و "حقوق انسان" (چگونه "انسان" باشیم؟)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

تعریف مذهب که فرق مذهبی بودن و نبودن در چیست؟ الآن ما شیعه امام باقر(ع) هستیم فرق‌مان با آن‌هایی که شیعه امام باقر(ع) نیست چیست؟ اصلاً معنای زندگی، متدین بودن به لحاظ نظر و عمل چیست؟ 4- 5 عبارت امام باقر(ع) عرض می‌کنم و رفع زحمت.

نکته اول در باب کودک و حقوق کودک است. خب کم نیستند بین ما که بچه را آدم حساب نمی‌کنند یعنی یک جایی دیده می‌شود که وارد می‌شوند به کودک که سلام نمی‌کنیم گاهی او که سلام می‌کند جواب سلام کودک را هم درست نمی‌دهیم. مثل این که یک کودک و نوجوان و بچه مدرسه‌ای را یک آدم ناقص دیدن و این که این خیلی ارزش جواب دادن هم ندارد! امام باقر(ع) می‌فرمایند که در یک خانواده مسلمان کودک با بزرگسال تفاوتی نباید قائل باشید همانطور که به بزرگترها نباید دروغ گفت امام باقر(ع) می‌فرماید به کودکان هم دروغ نگویید و وعده دروغ ندهید، می‌فرمایند به کودک توهین نکنید. با کودک با خشونت مواجه نشوید. حق ندارید به کودک فحش بدهید و اهانت کنید. امام باقر(ع) فرمودند پیامبر اکرم(ص) وقتی که در جامعه‌ای که مردم سلام بلد نبودند و بهم سلام نمی‌کردند ایشان آموزش داد که به کودکان سلام کنید. امام باقر(ع) می‌فرمایند که به کودک از سن نوزادی توجه داشته باشید و نیازهایش را بشناسید. فرمودند که یک وقتی پیامبر(ص) نماز می‌خواندند: «کان رسولُ اللّهِ(ص) یَسْمَعَ صَوْتَ الصّبی وَ هُوَ یَبْکی...» پیامبر(ص) نماز می‌خواندند وسط نماز صدای یک طفلی، بچه کوچک و نوزادی آمد که گریه می‌کرد «وَ هُوَ فِی الصّلاةِ فَیُخَفّفُ الصَّلاةَ و تصیر إلیه امه» پیامبر(ص) نماز را خیلی سریع خواندند و تمام کردند به حدی که قبلاً چنین نماز تندی از پیامبر(ص) کسی ندیده بود فکر کردند یک اتفاقی افتاده است. بعد از نماز جلو آمدند و گفتند یا رسول‌الله چه شده؟ چرا این‌قدر سریع نماز خواندید؟ فرمودند صدای گریه بچه را نشنیدید؟ یک بچه چند ماهه گریه می‌کند پیامبر(ص) بخاطر او نماز را سریع تمام می‌کنند و می‌گویند مادر این احتمالاً در نماز است ما حق نداریم نماز را طولانی کنیم بچه گریه کند مادرش هم نتواند برود. یعنی کل نماز جماعت خودش را و کل نمازگزاران را بخاطر این که یک دقیقه بیشتر بچه گریه نکند پیامبر(ص) برنامه خودش را بهم زد.

می‌فرماید یک وقتی کودکی بغل پیامبر(ص) خودش را خیس کرد. مادر فهمید که بچه دارد خرابکاری می‌کند به احترام پیامبر(ص) آمد بچه را از بغل پیامبر چنگ بزند که مثلاً توهین به پیامبر شده است. پیامبر(ص) فرمودند این لباس که نجس بشود من می‌روم می‌شورم و آب می‌کشم هیچ اتفاقی نمی‌افتد ولی شما که این کودک را این‌طور از دست من چنگ می‌زنید این جبران نمی‌شود. این لباس نجس بشود می‌روم می‌شورم کارش نداشته باش و بگذار کارش را بکند! و بچه را در بغل‌شان گرفتند و این بچه کلاً کارش را کرد، لباس پیامبر(ص) نجس شد او را بوسیدند و نوازش کردند و آرام به مادر دادند.

در جلسات میهمانی معمولاً به بچه‌ها آخر غذا می‌دهند این هم خلاف سنت پیامبر(ص) است. امام باقر(ع) فرمودند پیامبر(ص) در یک مهمانی بودند میوه و شیرینی آوردند قبل از این که بین بزرگترها تقسیم کنند پیامبر(ص) خودشان ظرف میوه و شیرینی را برداشتند و گفتند شما یک کم صبر کنید جلوی شکم‌هایتان را بگیرید چندتا بچه آن طرف‌تر بازی می‌کردند پیامبر(ص) رفتند بین آن بچه‌ها میوه و شیرینی تعارف کردند و بچه‌ها که برداشتد بعد آوردند جلوی بزرگترها گذاشتند. بعد شنیدید که مادری گفت بچه من مرض قند دارد دکتر گفته این نباید شیرینیجات بخورد اما این خیلی خرما می‌خورد به حرف من گوش نمی‌کند شما به او بگویید نخورد. پیامبر(ص) فرمودند خب این الآن دید که من خرما خوردم بچه هم که متوجه نمی‌شود برای او بد است برای من بد نیست ولی من نمی‌توانم به او بگویم من خوردم ولی تو نباید بخوری! متوجه نمی‌شود من نمی‌گویم یک روز دیگر بیا به او بگویم. خب ببینید احترام به درک بچه، به عقل او، احترام به احساسات او، حتی طفل و کودک و تا موارد دیگر، حتی در معنوی‌ترین عمل که نمازجماعت است. امام جماعت حتی باید توجه باشد که ما داریم نماز می‌خوانیم و عبادت می‌کنیم حقوق حتی یک کودک و طفل چند ماهه و چند روزه نباید ضایع بشود. این بچه نباید گرسنه بماند. حس انسان‌دوستی، حقوق کودک و تعریف عملی رحمت الهی که حتی در نماز هم گریه کودک، گریه طفل مانع عبادی بودن عبادت می‌شود.

امام باقر(ع) فرمودند حق ندارید در هیچ کاری که دارید عمل یک حقی را انجام می‌دهید از یک حق دیگر غافل بشوید. دارید حقوق کسی را تأمین می‌کنید باید مراقب باشید این وسط حقوق کسی را ضایع نکنید. این درس اول از امام باقر(ع) در باب سبک زندگی و خانواده.

راجع به تربیت حتی بچه‌هایی که بداخلاقی کردند و کار نادرستی کردند. این حدیث، خیلی حدیث مهمی است فرمودند که بچه‌هایتان حتی اگر بزرگ می‌شوند در آغوش بگیرید و ببوسید و به فرزندان‌تان و به همسران‌تان بگویید که دوستت دارم. به فرزند و نوه‌هایتان با لبخند صحبت کنید حتی اگر فرزندی هست که یک خطایی کرده و مشکلی دارد این حدیث خیلی به لحاظ تربیتی جالب است که البته امثال بنده فقط می‌توانیم بخوانیم و نقل کنیم، چون عمل کردن این‌ها شعور بیشتری می‌خواهد تا امثال بنده داریم! عین جمله ایشان را می‌خواهم پیدا کنم. فرمودند من گاهی می‌بینم یکی از بچه‌ها با بچه دیگر، برخورد بدی می‌کند اذیتش کرده، یک ظلمی کرده، حق او را گرفته، اولاً امام باقر(ع) می‌فرماید جلوی دیگران این بچه را توبیخ نمی‌کند. جلوی میهمان و جلوی دیگران هرگز بچه‌هایم را ولو طفل و کودک باشند شروع به نصیحت نمی‌کنم چه برسد به این که بگویم این اصلاً آدم نیست و آدم نمی‌شود! فرمودند جلوی بقیه چیزی نمی‌گویم حتی وقتی تنها هست – مورد به مورد فرق می‌کند – مواردی هست که بچه احتیاج به توبیخ دارد اما مواردی هم هست که نه. فرمودند اگر گاهی بچه نسبت به برادر و خواهرش بداخلاقی می‌کند می‌خواهم تأثیرگذاری کنم او را تربیت کنم که آرام بشود بیشتر به او محبت می‌کنم – دقت می‌کنید؟- درست خلاف کاری است که معمولاً ماها می‌کنیم. فرمودند بچه را در آغوش می‌گیرم روی زانو می‌نشانم و گاهی او را نوازش می‌کنم که احساس نکند که او را ندیدم، او را ندیده گرفتیم و معمولاً سوء تفاهم پیش نیاید که آن یکی را بیشتر از این دوست دارم بخاطر او دارم این را تنبیه می‌کنم! چون بعد این کینه نسبت به برادرش،‌ خواهرش، دوست یا همسایه‌اش در او می‌ماند و ادامه پیدا می‌کند. این تا آخر یادش هست که تو فلان وقت من را بخاطر فلانی مسخره کردی، توبیخ کردی، تنبیه کردی و این خیلی مهم است که امام باقر(ع) می‌فرمایند به خلأهای عاطفی کودکان و اطفال و فرزندان‌تان توجه داشته باشید گاهی ممکن است سن‌شان زیاد بشود و بالغ می‌شوند و آدم‌های بزرگی می‌شوند ولی قلب‌شان هنوز قلب کودک است، ظاهرشان سن‌شان بالاست! بعد هم شما دیدید ریش آدم هم سفید می‌شود نسبت به پدر و مادرش هنوز یک احساس کودکی دارد که من بچه‌ام و این‌ها پدر و مادر من هستند. و آن‌ها هم هنوز نسبت به این بچه که ریشش سفید شده به چشم کودک نگاه می‌کنند انگار نمی‌بینند که ریش‌های این هم سفید شده است و موهایش سفید شده است هنوز به همان هوا هستند. یعنی همان ناز و ادایی که بچه برای پدر و مادر و آن‌ها برای بچه، گاهی بچه که ما و شما باشیم ریش‌ها سفید شده، آن‌هایی که پدر و مادرشان هستند می‌بینید که هنوز گاهی دلسوزی‌هایی می‌کنند که انگار نمی‌دانند از سنی که شما ازدواج کردید خیلی مسن‌تر است!

نکته سوم، ممکن است برادری و خواهری، فرزند، نوه، سؤالات دینی و سیاسی برایشان پیش می‌آید مسئله‌دار می‌شوند هم آدم خودش نگران می‌شود که نکند بچه‌ام بی‌دین شد و نوه‌ام دارد بی‌دین می‌شود و هم خود آن بچه فکر می‌کند که بی‌دین شده است! مثلاً یک نکته‌ای، اعتراضی، تردیدی راجع به یک مسئله دینی یا مسئله سیاسی اجتماعی برای او پیش آمده و خودش فکر می‌کند این بی‌دین شده است. این هم امام باقر(ع) توجه دادند که اغلب این انحراف‌هایی که فکر می‌کنید طرف بی‌دین شده، فاسد شده، آن‌طوری نیست که شما فکر می‌کنید. موارد اندکی این‌طور هستند اکثر این‌ها مشکل عاطفی برایشان پیدا شده که در قالب یک مسئله فکری یا سیاسی خودش را نشان می‌دهد. مثلاً بچه احساس می‌کند که من به فکر او نیستم یا به او علاقه و توجه ندارم یا یک جایی به او زور گفتم و به حق او وفا نکردم دروغ به او گفتم، خطاهایی که در من می‌بیند بعد می‌خواهد با من لجاجت کند می‌بیند من چه چیزی را قبول دارم ضد همان می‌آید صحبت می‌کند در حالی که خودش نه به آن عقیده دارد نه به ضد آن. اصلاً اطلاعی ندارد. می‌دانید خیلی از این بچه‌هایی که در این قضایای اخیر بودند که اکثرشان هم سن کمی داشتند این‌طوری که آمار دادند حتماً خودتان هم خبر دارید اکثر قریب به اتفاق، سن‌های کم، بی‌سواد، یک کتاب توی عمرش مطالعه نکرده، به او می‌گوییم چه می‌گویی توضیح و استدلال داری؟ هیچی، فقط نفرت و خشونت دارد. تحت تأثیر گزاره‌هایی که آن‌ها گفتند و از این طرف هم درست جواب داده نشد یا به موقع جواب داده نشد.

دقت بفرمایید، امام باقر(ع) می‌فرماید یک کسی آمد خدمت پیامبر(ص) و گفت که آقا من بی‌دین شدم. خودش عذاب وجدان داشت و گفت من خیلی چیزها را قبول ندارم این که خدا و... «إنَّ رجُلاً أتى رسولَ اللهِ(ص) فقالَ: یا رسولَ اللهِ إنّنی نافِقتُ...،» واقعیت این است که من دچار دوگانگی شدم. منافق شدم! من ظاهراً بین مذهبی‌ها هستم خانواده، فامیل، همسایه‌ها، دوستان، مجبورم تظاهر کنم که من مثل این‌ها هستم ولی واقعاً من به هیچی عقیده ندارم این چیزهایی که می‌گویند من این‌ها را قبول ندارم و نمی‌فهمم. به نظرتان پیامبر(ص) چه جوابی به این جوان داده باشد؟ اگر ما باشیم می‌گوییم باریک‌الله خودت آمدی گفتی، بیا برویم درستت کنم! امام باقر(ع) می‌فرماید پیامبر(ص) به او فرمودند «فقال: و اللهِ، ما نافَقتَ...،» به خدا سوگند تو منافق نیستی. قسم خوردند. به خدا تو منافق نیستی. یعنی تو بی‌ایمانی که تظاهر به ایمان می‌کند نیستی. چرا؟ «و لو نافَقتَ ما أتَیتَنی تُعلِمُنی...،» تو اگر منافق بودی پیش من نمی‌آمدی و این حرف را نمی‌زدی! تو چطور منافق و بی‌دینی هستی که آمدی پیش من آمدی و داری این حرف را می‌زنی. تو بی‌دین نیستی اتفاقاً تو درد دین داری که آمدی و می‌گویی من عقیده ندارم و این چیزها را باور ندارم ولی مجبورم که تظاهر کنم که خیلی چیزها را قبول دارم! این سوگند پیامبر(ص) خیلی مهم است. تعارف نیست. ممکن است ما بخواهیم یکی را جذب کنیم تقیه و توریه، می‌گوییم نه بابا، ‌تو بچه باتربیتی هستی تو این‌طوری نیستی. پیامبر(ص) که اهل این بازی‌ها نیست دارد قسم می‌خورد و می‌گوید به خدا سوگند والله تو منافق نیستی من تو را منافق نمی‌دانم و الا چرا داری می‌گویی. بعد پیامبر(ص) فرمودند تو اصل مسئله و سؤالت را بگو، مشکل تو چیست؟ «ما الّذی رابَکَ؟ أظُنُّ العَدُوَّ الحاضِرَ أتاکَ...،» چه چیزی را تو را به تردید انداخته؟ مسئله تو چیست؟ راجع به چی؟ و فکر می‌کنم گاهی ممکن است مسئله فکری نباشد سر یک چیز دیگری، لجبازی، ناراحتی، چیزی. بعد آن کسی که به تو القاء می‌کند که تو الآن بی‌دین شدی آن شیطان است و دشمن است. العَدُوَّ الحاضِرَ؛ دشمن هم این‌جا حاضر است. که حالا یک خطایی کسی کرده یا خودش فکر می‌کند منحرف و بی‌دین شده است در حالی که دوتا سؤال دارد و یک کم هم ضعیف‌الایمان است خودمان هم قوی‌الایمانی نیستیم. سؤالی دارد، تردیدی دارد، اویی که مدام به خودش القاء می‌کند که من که دیگر بی‌دین و منحرف شدم! این‌ها که دیگر من را قبول ندارند! من که هیچی را قبول ندارم! پس دیگر آب از سر گذشت یک وجب چه فلان! پس تا ته خط برویم. پیامبر(ص) می‌فرماید این شیطان توست. ولی آن سؤال تو، آن شک و تردید تو شیطنت نیست، اگر تو ایمان نداشتی و درد دین نداشتی نمی‌آمدی سؤال کنی. اما آن کسی که مدام به تو القاء می‌کند که تو بی‌دین هستی، لذا ولش کن و تا آخر خط برو، آن شیطان است. فرمودند کسی را به خاطر این که حرف بی‌ربط زده، از خودشان مأیوس نمی‌کردند می‌فرمودند که شیطان مأیوس می‌کردند که این را ولش کن این آدم نمی‌شود و او هم می‌گوید من که دیگر درست نمی‌شوم. فرمودند حالا سؤالت را مطرح کن سر چه فکر می‌کنی منحرف شدی! فرمودند حتماً راجع به خدا به تردید افتادی که از کجا معلوم خدا؟! حالا جالب است خود شبهه را پیامبر(ص) توضیح می‌دهند و می‌گویند کسی اگر این سؤال و شبهه را داشته باشد کافر نیست. فرمودند حتماً این سؤال برای تو پیش آمده که «مَن خَلَقَکَ؟...» چه کسی تو را خلق کرده؟ مگر تو خلق شدی؟ مگر ماها خلق شدیم؟ «فقُلتَ: اللهُ خَلَقَنی...،» بعد گفتی که خدا ما را خلق کرده است. بعد گفتی «فقالَ لَکَ: مَن خَلَقَ اللهَ؟...» خب خدا را چه کسی خلق کرده؟ ما از کجا می‌گوییم خدا خلق کرده، خب همین سؤال را راجع به خدا می‌شود پرسید او از کجا آمده است؟ پیامبر(ص) فرمودند حتماً چنین سؤالاتی در ذهن توست که خدا کیست؟ خدا خودش از کجا و چرا هست؟ «قالَ: إی و الّذی بَعَثَکَ بِالحَقِّ لَکانَ کَذا.» گفت به خدا و به همان خدایی که به تو پیام داده، مسئله من همین است من در اصل خدا شک کردم که همه چیز را می‌گویید او درست کرده، سؤال این است که خود او از کجا آمده است؟ پیامبر(ص) فرمودند این کفر نیست بلکه «فقالَ: ذلک محض الایمان» این ایمان خالص است. برای این که یک عده زیادی همین حرف‌ها را طوطی‌وار قبول دارند خودشان هم نمی‌دانند برای چی؟ تو لجبازی نمی‌کنی، منکر نیستی، تو می‌خواهی بدانی برای چی باید به خدا معتقد باشم. این که نقطه شروع و اوج گرفتن ایمان است. اصلاً ایمان از سؤال شروع می‌شود. بعد فرمودند من نگران سؤالات فکری، نظری، دینی و این شک و تردیدها نیستم اگر صداقت باشد همه این‌ها حل می‌شود چون همه این‌ها پاسخ و توضیح دارد دنبال جواب این‌ها بروی به آن‌ها می‌رسی. اما برای آن چیزی که نگران هستم این است: «إنّ الشَّیطانَ أتاکُم مِن قِبَلِ الأعمالِ فلَم یَقوَ علَیکُم، فأتاکُم مِن هذا الوَجهِ لِکَی یَستَزِلَّکُم، فإذا کانَ کذلکَ فلْیَذکُرْ أحَدُکُم اللهَ وَحدَهُ.»‌ فرمود که هرجا عدم صداقت و بی‌تقوایی و زرنگ‌بازی و کلاهبرداری می‌آید، آن‌جا خود آدم می‌فهمد که انگیزه‌اش درست نیست. آن‌جا احتیاج به تقواست هم به تقوای نظری و علمی، هم تقوای عملی. فرمودند ممکن است شما در زندگی‌تان آدم پاکی باشید این ظلم و گناه و دزدی و کثافتکاری‌هایی که خیلی‌ها می‌کنند تو نکنی بعد شیطان برای تو یک تور دیگری پهن می‌کند در عالم نظر به حوزه عمل می‌آید، در حوزه عمل از پس تو برنیاید به حوزه نظر می‌آید بعد سؤالی مطرح می‌شود که اشکالی ندارد، لجبازی دارد. کاری که شیطان کرد استکبار؛ فرمودند استکبار بد است. اگر استکبار و لجبازی نباشد مریض نباشی در اصل خدا هم اشکال کن ولی صادقانه دنبال پاسخ آن برو.

مورد دیگری امام باقر(ع) فرمودند یک کسی از شیعیان ایشان نامه نوشت، شبیه همین است ولی آدم بزرگ و شناخته شده‌ای بود گفت سؤالاتی برای من مطرح شده و مدام توی ذهن من می‌آید. می‌خواهم نماز بخوانم این سؤالات توی ذهنم می‌آید که یک مرتبه می‌گویم برای چه نماز می‌خوانی؟ می‌خواهم روزه بگیرم می‌گویم برای چه خودت را گرسنگی می‌دهی، از کجا معلوم می‌دهی که این گرسنگی و تشنگی نفعی داشته باشد! در بازار می‌خواهم معامله کنم پاک باشم باز در ذهنم می‌آید چه کسی گفته قیامت هست؟ چه کسی گفته بهشت و جهنم هست؟ بیا ثابت کن. چه کسی بهشت و جهنم را دیده؟ بیخودی عمرت را سر این کارها هدر نده. امام باقر(ع) فرمودند هرجا سؤال داری بپرس جواب دارد. اما اگر دیدی این صدا برای هر چیزی دنبال بهانه است نه دنبال جواب، یعنی جلوی هر کار خیر و عمل صالحی را می‌خواهد بگیرد، ظاهرش نظری است و ظاهرش با ادبیات دینی، علمی، روشنفکری، مذهبی مطرح می‌شود. «إِنَّ اللّه إِنْ شاءَ ثَبَّتَک فَلایجْعَلُ لاِءِبْلیسَ عَلَیک طَریقا...،» سؤال شیطانی نیست اما این که تا می‌خواهی یک عمل صالحی را بکنی می‌گوید چه کسی گفته؟ برای چه خودت را به دردسر می‌اندازی، یا قبلاً یک عمل صالحی را کردی حالا مدام تو را وسوسه می‌کند و توی ذهنت می‌اندازد عجب نفهمی بودی، آن کارها چه بود کردی، آن زحمت‌ها و فداکاری‌ها چه بود کردی، امام باقر(ع) فرمودند این شیطان است. به خداوند پناه ببر. این‌جا دیگر بحث نظری و فکری نیست این‌جا بحث وسوسه است. این‌جا فرمودند اگر خداوند اراده کند می‌تواند تو را تثبیت کند و در این مسیر نگه دارد و اجازه نفوذ شیطان را به تو ندهد. بعد امام باقر(ع) اینجا فرمودند همین سؤالی که تو الآن داری از من می‌پرسی در زمان خود پیامبر(ص) یک عده‌ای برای پیامبر گفتند که «قَدْشَکی قَوْمٌ إِلَی النَّبِی(ص) لُمَما یعْرَضُ لَهُمْ لاَءِنْ تَهْوی بِهِمُ الرّیحُ أَوْ اصفت به فی المکاره البعیده...» که حالا این‌ها توضیحات راوی است. امام باقر(ع) می‌گویند زمان پیامبر(ص) یک عده از مسلمان‌ها جایی بودند یک مرتبه همین شک و شبهات بین‌شان مطرح شد با این که نماز می‌آمدند، جبهه هم می‌آمدند بعداً کم‌کم در اصل آن شک کردند که اصلاً چه کسی گفته؟ از کجا معلوم این مسیر درست است شاید ما داریم اشتباه می‌کنیم و... امام باقر(ع) می‌فرمایند حرف‌هایی زدند از آن وسوسه‌هایی که در ذهن‌شان است که خودشان باور نمی‌کردند که این حرف‌ها را با آن سوابق ما داریم می‌زنیم و خودشان می‌گفتند کاش طوفان می‌آمد و این حرف‌ها را چنان دور می‌کرد یا قطعه قطعه می‌شدیم و این حرف‌ها به زبان ما نمی‌آمد ما خودمان ناراحت هستیم که می‌گوییم چرا قبول نداریم؟ پیامبر(ص) فرمودند سوگند به آن کسی که جانم به دست اوست، این سؤالات و تردیدها کفر و بی‌ایمانی نیست. نترسید. اگر سؤالی دارید راجع به این که مسیر ما درست است یا نه؟ سخنان ما درست است یا نه؟ بپرسید. همه این‌ها پاسخ دارد. «أَ تَجِدُونَ ذلِک»؟ همین‌ها در ذهن‌تان است که می‌گویید از کجا معلوم راه ما درست بوده؟ از کجا معلوم فلان بوده! پیامبر(ص) فرمودند همین‌هاست؟ «قالُوا: نَعَمْ.» گفتند بله ما به شما سوء ظن نداریم ولی تردید کردیم که بعضی از مسیرها و کارها درست بوده؟ حرف‌های ما درست است یا نه؟ پیامبر(ص) فرمودند: «وَ الَّذی نَفْسی بِیدِهِ إِنَّ ذلِک لَصَریحُ الاْءیمانُ...،» سوگند به آن که جانم به دست اوست، قسم به خدا این درد شما درد دین است شما بی‌دین نیستید بلکه درد دین دارید، حق دارید سؤال دارید باید جواب بگیرید. اما صادقانه و منطقی دنبال جواب آن باش. لجبازی نکن، لجبازی، منم منم، همینی که هست، یک وقت شک است، شک چیز خوبی است ایرادی ندارد، یک وقتی شکاکیت است. شکاکیت مرض است، استکبار است. پیامبر(ص) فرمودند به خدا قسم این سؤالاتی که مطرح کردید هیچ منافاتی با ایمان و دیانت شما ندارد شما حق دارید این سؤالات را مطرح کنید «فَإِذا وَجَدْتُمُوهُ، فَقُولُوا: آمَنّا بِاللّه وَ رَسُولِهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه.» اما اگر سؤال جواب گرفتی باز دوباره می‌بینی یک جوری هستی، خارش‌های ذهن داری! این‌جا معلوم می‌شود که به جواب‌ها گوش نمی‌کنی، نمی‌خواهی جواب سؤال را بشنوی، توی دنده‌های دیگری افتادی، لجبازی، انتقام، حرص و... آن‌جا پیامبر(ص) فرمودند من دیگر نمی‌توانم برای شما کاری بکنم. آن‌جا خودتان هستید که می‌توانید خودتان را از حوزه قدرت شیطان خارج کنید. کس دیگری به زور نمی‌تواند شما را بیرون بیاورد. بعد امام باقر(ع) فرمودند که توجیه می‌کنید، قدم به قدم جلو می‌روید و توجیه می‌کنید. «لاتتبعوا خطوات شیطان» پا جای پای شیطان اگر بگذارید شما را گام به گام می‌برد یک مرتبه نمی‌برد. «خطوات شیطان» یعنی شیطان گام به گام عمل می‌کند. همین اول نمی‌آید به یک کسی بگوید تو نمازشب خوانی، شهید زنده‌ای، جانبازی، این همه فداکاری کردی حالا بیا جاسوسی کن!

حالا که می‌شنویم زمان پیامبر(ص) بعد از پیامبر(ص) چه اتفاقاتی افتاد، طلحه، زبیر و... می‌گفتیم مگر می‌شود حالا دیدیم که می‌شود خیلی هم قشنگ می‌شود. آن‌ها که شهید زنده بودند. می‌دانید این‌ها از پیامبر(ص) مدال گرفته بود «طلحه الخیر» لقب و مدال از این بالاتر. پیامبر(ص) به زبیر «سیف الاسلام» می‌گفتند. می‌گفتند زبیر شمشیر اسلام است. این‌ها کم کسانی نبودند صد بار باید شهید می‌شدند. تازه زبیر بعد از پیامبر(ص) هم در قضیه سقیفه کنار علی(ع) و فاطمه(س) بود. موقعی که به خانه حضرت فاطمه(س) حمله کردند زبیر شمشیر کشید و جلوی خانه حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) گفت هرکس بخواهد وارد خانه فاطمه بشود و توهین کند طرف شمشیر من است. طلحه و زبیر جزو اولین کسانی بودند که آمدند با امیرالمؤمنین بیعت کردند. اولین کسانی هم بودند که بیعت را شکستند و حرف‌شان هم این بود چطور ما با بقیه مساوی هستیم؟ ما که از اول کنار پیامبر بودیم و صد بار باید شهید می‌شدیم این همه زحمت کشیدیم همه می‌خوردند و می‌خوابیدند اما ما یکسره در جبهه‌ها و فداکاری‌ها بودیم چطور حالا سهم ما با بقیه مساوی است؟ این عدالت است. خلفای قبل گفتند نه این عدالت نیست سهم شما بیشتر است گفتند هرکس زودتر مسلمان شده و بیشتر جبهه بوده، خلیفه گفت از بیت‌المال بیشتر می‌دهیم امیرالمؤمنین(ع) که آمد یکی از درگیری‌ها علتش این بود که گفت به هیچ کس بیشتر نمی‌دهیم. حضرت امیر(ع) هرکس برای خدا جبهه رفته است پاداشش را از خداوند خواهد گرفت ما برای دنیا نجنگیدیم ما برای آخرت جنگیدیم. بعد فرمودند یک کسی همین الآن بیاید مسلمان بشود بگوید من مسلمان هستم ولو به دروغ، به ظاهر بگوید من مسلمان هستم آخرین مسلمان، با من که اولین مسلمان بودم سهم ما در بیت‌المال مساوی است. هرکس هر عمل صالحی کرده پاداش او پیش خداست. بله یک وقتی جبران هست یعنی خانواده‌هایی جانباز شده، شهید شده، مشکلاتی دارد زندگی‌اش عقب مانده، آن را حتماً باید جبران کند. بیت‌المال وحکومت باید بیاید. این همان داستانی است که خانمی همسرش شهید شده بود داشت با فرزندان یتیمش داشت می‌رفت حضرت امیر(ع) را نمی‌شناخت آن موقع که تلویزیون و روزنامه نبود، خیلی‌ها اسم علی را شنیده بودند قبول هم داشتند ولی قیافه‌اش را می‌دیدند نمی‌شناختند. آن‌جا حضرت امیر(ع) داشت می‌رفت او هم نمی‌دانست ایشان علی و خلیفه است. حضرت علی(ع) دید بارش سنگین است دو – سه‌تا بچه و بار دارد گفت بده من برایت بیاورم. زن گفت خدا خیرت بدهد، خدا لعنت کند علی را، که شوهر من را جبهه برد آن‌جا به کشتن داد من را با چندتا بچه یتیم گذاشت یک بار از من خبر نگرفت که من دارم با این بچه‌ها چه کار می‌کنم؟! ا نشاءالله خدا از عمر علی بردارد به تو بدهد – به خود علی گفت – حضرت امیر(ع) خیلی خجالت کشیدند و جرأت نکرد بگوید من علی هستم. تا خانه‌اش رفتند. بعد شنید بقیه‌اش را. این یک مورد از آن موردهاست. گفت این‌جا باش من الآن می‌آیم، رفتند یک مقدار گوشت و آرد گرفتند آوردند بعد گفتند که یکی بچه‌ها را نگه دارد شما یا من، یکی هم برود آتش درست کند غذا درست کند. او گفت من غذا درست می‌کنم. اول حضرت علی(ع) گفتند من آتش تنور را روشن می‌کنم، روشن کردند آن‌جا نقل شده که صورت‌شان را جلوی آتش گرفته بودند می‌سوخت و بعد می‌گفت علی بچش، این آتش را که در برابر آن آتش جهنم هیچ است. چطور از این خانواده بی‌خبر بودی؟! شوهر این زن و پدر این خانواده را فرستادی رفت جبهه شهید شد چطور از این خانواده بی‌خبر بودی؟ بچش آتش جهنم را.

بعد که رفتند با بچه‌ها بازی می‌کردند نقل شده که هم غذا توی دهان اینها می‌گذاشت و هم بازی می‌کردند صدای گوسفند درمی‌آورد. که یک وقتی قنبر می‌گوید آقا شما خلیفه مسلمین و رهبر مسلمانان هستی صدای گوسفند برای بچه‌ها درمی‌آوری؟ وقتی بیرون آمدند گفتند که ما از هر خانه‌ای بیرون می‌آییم باید همه مخصوصاً کودکان هم سیر باشند هم لبخند بر لب داشته باشند هیچ خانه‌ای نه گرسنه و نه گریه نباید باشد. همان‌جا بود که همسایه آن زن آمد و علی را شناخت، به آن زن گفت این چه کسی است که در خانه‌تان هست؟ گفت نمی‌دانم یک آدم خیلی بامحبت و خوبی است آمد کمک کرد. همسایه گفت این علی است،‌ خلیفه مسلمین است. آن زن یک مرتبه دستپاچه شد آمد جلو گفت آقا به خدا من شما را نشناختم معذرت می‌خواهم، حضرت امیر(ع) فرمودند من باید از شما معذرت بخواهم.

پس رسیدگی به این‌ها که صدمه خوردند این همه جای دنیا روشن است و باید هم باشد. اما یک کسانی حق اضافی خواستند، این‌ها که جنگ جمل را شروع کردند سر همین بود گفتند مگر ما با بقیه مساوی هستیم؟ وقتی بقیه می‌خوردند و می‌خوابیدند ما داشتیم فداکاری می‌کردیم، بچه‌های ما تنها بودند و... حالا باید جبران شود. حضرت امیر(ع) فرمود که در قیامت جبران خواهد شد. این‌جا یک شهروند بی‌عقیده به اسلام با اولین مسلمان که من باشم سهم‌مان از بیت‌المال مساوی است و جنگ‌ها از همین‌جا شروع شد.

××××

امام هادی(ع) اشخاص، تشکیلات و حاکمیتی که نقدناپذیر هستند هیچ نوع اعتراضی را تن نمی‌دهند و دیکتاتور مسلک هستند و متکبر هستند این‌ها در واقع از چشم خدا افتادند و از چشم مردم و خلق هم می‌افتند.

باز در عین حال، نکته دیگر این است که نقدپذیری و این که اهل مشورت باشید عقل جمعی، نه این که همه چیز را تنها خودت می‌فهمی، عقل جمعی. در عین حال می‌فرماید که با چه کسانی مشورت بکنید و با چه کسانی مشورت نکنید. فرمودند گاهی یک کسانی هستند، یک تشکیلات و یک قدرتی است که ظالم و فاسد است خلاف عدالت دارد عمل می‌کند اما هوشمند و بر خودش مسلط است. «اِنَّ الظّالِمَ الْحالِمَ» ظالم است ظلم می‌کند اما حلیم است بر خودش مسلط است – خیلی جالب است – واکنش‌های انفعالی سریع و حساب نشده از خودش نشان می‌دهد. پلید است، شیطان است اما هیچ وقت شتابزده عمل نمی‌کند «الظّالِمَ الْحالِمَ یَکادُ اَنْ یُعْفى عَلى ظُلْمِهِ بِحِلْمِهِ...،» گاهی افکار عمومی، جامعه‌ای، یک مردمی، یک کسی را که ظالم است اما بر خودش مسلط است و واکنش‌هایش حساب شده و هوشمندانه است می‌بینید او را می‌بخشند و فراموشش می‌کنند. اما از آن طرف، یک کسی حرفش حرف حق و حساب است اما احمقانه موضع می‌گیرد و حرف می‌زند «وَإنَّ الْمُحِقَّ السَّفیهَ...،» حرف درست است می‌خواهد از یک ارزشی دفاع کند ولی سفیهانه و احمقانه حرف می‌زند. «یَکادُ اَنْ یُطْفِىءَ نُورَحَقِّهِ بِسَفَهِهِ.» خودش با حماقت خودش نور حقش را خاموش می‌کند. این هم خیلی مهم است که یک دولتی، یک تشکیلاتی، یک مدیری، مشاوران احمق، نداشته باشد آن وقت در برابر دشمنانی که عاقل و طراح هستند، دوست نادان و احمق و دشمن دانا، این هم امام هادی(ع) توجه می‌دهند که مراقب باشید گاهی یک جریانی، یک قدرتی دارد ستم می‌کند زور می‌گوید، فاسد است اما چون حالم و حلیم است بر خودش و رفتارش، و ادبیات و رسانه، اظهارنظرهایش، و تصمیم‌هایش مسلط است و شتابزده از روی عصبانیت و انتقام عمل نمی‌کند بلکه حساب شده عمل می‌کند این « یَکادُ اَنْ یُعْفى عَلى ظُلْمِهِ بِحِلْمِهِ» به خاطر همین رفتار پسندیده و عاقلانه و موفقش یک مرتبه می‌بینید آن جامعه و افکار عمومی ظلم او را فراموش می‌کند انگاری عفو می‌شود و کارش پیش می‌رود. اما در برابر ظالم حالم، حلیم، محق سفیه داریم. محق، یعنی کسی که بر حق است در مسیر حق است حرف‌هایش و ارزش‌ها و شعارهایش درست است اما خودش احمق و نادان است. این ممکن است خودش همان نور حق را خاموش کند.

دوتا نکته است یکی این که این قدرت‌های فاسد آن‌هایی که هم در جوامع ملی و هم در سطح بین‌الملل همه کاره می‌شوند معمولاً آدم‌های زیرک و پدرسوخته‌ای هستند که حساب شده عمل می‌کنند و حساب شده حرف می‌زنند هر کاری می‌خواهد بکند سریع همان را بی‌حساب و کتاب نمی‌گوید و پیچیده عمل می‌کند. این‌جا تفکیک می‌شود که آن پیچیدگی و حلم او خوب است باعث موفقیت او می‌شود اما آن ظلم و فسادش ضدارزش او بد است و موجب فساد می‌شود. ظلم او بد است ولی حلم او یک ارزش است که به نفع او هم تمام می‌شود.

از این طرف، امام هادی(ع) می‌فرمایند بین ارزش و روش، باید به هر دوتا توجه داشت. این که در ارزش و هدف شما محق باشید، شعارهایتان و حرف‌هایتان درست است آزادیخواه و عدالتخواه هستید ارزش‌محور هستید هدف‌تان دفاع از اصول است اما خودت سفیه هستی، روش‌هایت روش‌های احمقانه‌ای است، ادبیاتت ادبیات غیر عقلانی است. بد حرف می‌زنی، حرف خوب می‌زنی اما خوب حرف نمی‌زنی. برخلاف او که حرف بد می‌زد اما بد حرف نمی‌زد. یعنی حرف بد را خوب می‌زد. این‌جا عکس آن است حرف خوب را بد می‌زنیم! یعنی ارزش هست اما در حوزه روش خطا می‌کنیم. آن‌جا ارزش نبود اما روش موفق و کارآمد بود. این‌جا ارزش درست و کارآمد است اما روش غلط و سفیهانه و ناکارآمد است. فرمودند این عقلانیت در مبارزه، دوستان احمق، در برابر ستمگری که بردبار است و دشمنی که پیچیده و حساب شده عمل می‌کند او پیروز می‌شود افکار عمومی را هم ممکن است به دست بیاورد، همه می‌گویند این بد است ولی باز چون بد است بهتر است. این که دارد حرف خوب می‌زند هم درست این حرف را نمی‌زند و بد این حرف را می‌زند همه به همین فحش می‌دهند. بد خوب است و این خوب بد است. ما نمونه‌هایی را زیاد دیدیم و الآن هم می‌بینیم. و می‌فرماید این سفاهت و حماقت گاهی باعث می‌شود جبهه حق شکست بخورد یعنی حرف حق درست بودن شعار و مبانی لازم است اما کافی نیست روش هم مهم است. روش خیلی مهم است که چگونه می‌خواهی از حق دفاع کنی و چگونه می‌خواهی از ارزش‌ها صحبت کنی؟ با چه ادبیات و با چه استدلالی؟ با چه شیوه‌ای؟ با چه اخلاق و روشی؟ این هم بسیار مهم است.

همین‌طور امام هادی(ع) در باب احترام گذاشتن و شخصیت دادن به مردم، فوق‌العاده تأکید دارند و این روایت از اهل بیت(ع) و هم از پدران ایشان نقل شده و خود ایشان هم همین را تکرار فرمودند.

یک نکته‌ای است که می‌فرمایند تحقیر ضد تربیت است. فرمودند اگر کسی را می‌خواهید اصلاح کنید یا تربیت کنید یا کنترل و مدیریتش کنید فکر نکنید با توهین و تبدیل آن به یک موجود پوچ و پوک و بی‌اراده و بی‌شخصیت می‌توانید او را کنترل کنید! چون انسانی که تحقیر شد و به این نتیجه رسید که من هیچ کس هستم، من هیچ ارزشی ندارم و دیگر هیچ امیدی برای او نیست، هیچ آینده‌ای درستی برای او قابل تصور نیست، هیچ احترامی ندارد امام هادی(ع) فرمودند از این لحظه به بعد این یک موجود فوق‌العاده خطرناک می‌شود چون دیگر چیزی ندارد از دست بدهد! آن شخص یا آن ملت و جامعه‌ای که آن نیرویی که با روش برخورد ما به این نتیجه رسید که من هیچ ارزشی ندارم «مَن هانت علیه نفسه» خودش پیش خودش حقیر است، خودش را پست می‌بیند و پست می‌داند از این لحظه دیگر «فلاتأمن شرّه» نسبت به شرارت‌های او امنیت نداری. چون او می‌گوید من ته خط هستم. من برای خودم ارزشی قائل نیستم چیزی را از دست نمی‌دهم و کسی برای من ارزش قائل نیست. پس همه کار برای مباح است. می‌فرماید به مردم و به جامعه احترام بگذارم، بازی‌شان ندهم، تحقیرشان نکنم، دولت احترام به مردم، نه تملق مردم و چاپلوسی و فریب افکار عمومی! بلکه واقعاً شخصیت دادن به مردم. چرا قرآن به مستضعفین می‌فرماید که «نجعلهم ائمه» ما مستضعفین را امام خواهیم کرد. صحبت از امامت مستضعفین است. مستضعف کسی است که به او توهین شده، تضعیف شده، حقوق او پایمال شده و توی سری به او زده‌اند. قرآن می‌فرماید وعده الهی است که به شما توی سری زدند و شما را امام و پیشوای بشریت خواهیم کرد – دقت می‌کنید؟- این هم در حوزه تعلیم و تربیت و روانشناسی کودک فوق‌العاده مهم است که بله بچه پررو و طلبکار نشود اما حقیر و خودکم‌بین نباید باشد. اگر در حوزه تعلیم و تربیت شخصیت را از کودک گرفتی ولو در ظاهر از تو تبعیت و اطاعت کند و خاطر تو را جمع کند در واقع تو را فریب داده و منتظر یک فرصت خواهد بود و هر کاری را ممکن است بکند، هر خیانت و هر جنایتی، از کسانی برمی‌آید که خودشان برای خودشان ارزش قائل نیستند و احساس می‌کنند کسی برای آن‌ها هیچ حرمتی قائل نیست. شخصیت که نداشتیم هر کاری ممکن است بکنیم. پس باید شخصیت بدهیم و در عین حال که با تملق مبارزه کردند یک بُعدش همین است.

فرمایش دیگر امام هادی(ع) این است که هم رئیس یک خانواده، سرپرست خانواده، هم یک تشکیلات و اراده، هم حاکمیت و دولت، باید اخلاص و صفای خودش را به مردم نشان بدهد و الا هر توقعی از جامعه داشته باشید توقع بیجاست. اگر نتوانید اعتماد مردم را جلب کنید، اگر با مردمی بد حرف بزنیم صادق نباشیم با مردم تواضع و محبت نکنیم تا مردم احساس کنند به آن‌ها دروغ می‌گوییم تا به ما بدبین بشوند یا ما به آن‌ها اعتماد نکنیم و بدبین بشویم. امام هادی(ع) می‌فرمایند در این شرایط چطور انتظار دارید که آن‌ها نسبت به تو صفا و صمیمیت داشته باشند و به تو وفا کنند و به شما خیانت نکنند؟ این خیلی مهم است. توقع یک طرفه نیست. امام هادی(ع) می‌فرماید همه چیز دوطرفه است «فَإنَّما قَلْبُ غَیْرِکَ کَقَلْبِکَ لَهُ» خودت را ملاک قرار بده و به خودت رجوع کن تو از مردم و دیگران چه توقعی داری؟ آن‌ها هم از دیگران همین توقع را دارند. بقیه هم مثل تو قلب دارند، احساسات دارند، همه مثل تو هستند چیزی که تو خودت در مورد خودت نمی‌پذیری اما در مورد دیگران داری همان کار را می‌کنی. هم در روابط شخصی، رفاقت‌ها، دوستی‌ها، خانواده، زن و شوهر، همکار، همسایه، شریک، هم‌رزم، فرمودند که «لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنُ کَدَرْتَ علیه...،» فَاِنَّها قَلْبُ غَیرِکَ کَقَلْبِکَ لُه.» تو با یک کسی و کسانی کدورت داری صاف نیستی، چطور توقع داری آن‌ها با تو صاف باشند؟ وقتی از تو صفا نمی‌بینند چطور توقع داری با تو صفا داشته باشند؟ «وَ لاَ الْوَفَاء لِمَنْ غَدَرْتَ به...،» تو با مردم و کسانی وفا نداری، کلاه‌شان را برمی‌داری، اهل غد و مکر و فریب هستی، به آن‌ها دروغ می‌گویی و آن‌ها را دور می‌زنی آن وقت توقع داری آن‌ها به تو وفا داشته باشند و در شرایطی از آن‌ها کمک می‌خواهی آ‌ن‌ها به تو کمک کنند؟ تو به مردم کمکی نکردی، توقع داری تو را کمک کنند؟ تو مردم را تنها گذاشتی تو توقع داری آن‌ها تو را تنها نگذارند؟ «و لا النُّصحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّکَ الیه...،» تو به یک کسانی سوء ظن داری و هیچ وقت به آن‌ها اعتماد نداری همه چیز را تفسیر بد می‌کنی بعد توقع داری که آن‌ها خیرخواه تو باشند و به نفع تو بیندیشند و عمل کنند؟ این یک آموزش بسیار مهم دیگری است از امام هادی(ع) که توقع بیجا از دیگران بدون جلب اعتماد دیگران نه. در مسائل سیاسی باید دولت و حکومت،‌ قوه قضائیه،‌ مجلس، همه، رهبران، حاکمان، امام جامعه، رهبر جامعه، و همه کسانی که در رده‌های حاکمیت هستند تا مدیر یک تشکیلات، تا مربی یک تیم، تا سرپرست یک خانواده، امام هادی(ع) می‌فرمایند که یک طرفه نیست، نمی‌شود من با آن‌ها صاف نباشم و توقع داشته باشیم آن‌ها با ما صاف باشند. تو اگر بی‌وفایی آن‌ها بی‌وفا هستند تو اگر خادم خلق و خیرخواه آن‌ها نیستی آن‌ها هم متقابلاً با تو همین هستند. مردم، دیگران آینه تو هستند. «... فَإِنَّما قَلبُ غَیرِک (لَک) کقَلبِک لَهُ» تو هر احساسی نسبت به دیگران داری بقیه هم همان احساس را به تو دارند. این خیلی جالب است. روایتی دیدم یکی از امام(ع) پرسید من از کجا بفهمم که خداوند نظرش در مورد من چیست من چقدر پیش خداوند محبوب هستم؟ فرمودند ببین خدا پیش خدا چقدر محبوب است تو هم همان‌قدر محبوب هستی؟ یعنی تو چقدر به خداوند توجه داری همان‌قدر هم مورد توجه و رحمت خداوند هستی. اگر کم است کم، اگر زیاد است زیاد. امام هادی(ع) می‌فرمایند در مورد خلق و مردم هم همین است. می‌گویند هرچقدر مردم برای شما مهم هستند همان‌قدر شما برای مردم مهم هستید. توقع نداشته باش که تو نگران بقیه نیستی ولی آن‌ها نگران تو باشند. تو حساس نسبت به مسائل و حقوق آن‌ها نیستی آن‌ها حساس باشند تو به آن‌ها خدمت نکنی ولی آن‌ها از تو اطاعت کنند! این نمی‌شود. و این خیلی در حوزه جامعه‌شناسی سیاسی و در حوزه علم مدیریت خیلی مهم است. و در عین حال،‌ مردم را باید بشناسیم. هرکس با دیگران سروکار دارد نعمت‌ها و امکاناتی که دارد باید بشناسد و ظرفیت مردم را هم باید درست بشناسد. باز این تعبیر امام هادی(ع) است که باید قدرت و حکومت و دولت باید مردم‌شناس باشد و ظرفیت جامعه را مدارا کند و بفهمد. اولاً فرمودند که «اَبْقـُوا اَلنِّعَمَ بِحُسْنِ مُجَاوَرَتِهَا...» ملاقات کنید با نعمت‌ها با امکاناتی که در اختیارتان است. با این‌ها درست مواجه بشوید «بِحُسْنِ مُجَاوَرَتِهَا» یعنی کل نعمت‌ها و امکاناتی که در اختیارتان است همه را درست اولاً بشناسید و حق همسایگی با آن‌ها را درست رعایت کنید که چه امکاناتی و چه نعمت‌هایی در اختیارتان است؟ طبیعی؟ اجتماعی؟ تاریخی و... مادی؟ معنوی؟ و از این‌ها درست استفاده کنید «...وَ الْتَمِسوُا الزِیّادَةَ فیها الشُّکرِ عَلَیها» اگر بیشتر می‌خواهید یک قیمت و یک شرطی دارد. شکر این‌ها، شکر نعمت یعنی اولاً‌به لحاظ ذهنی و باور و معرفت بدانیم که این‌ها از طرف خداست و این‌ها امانت است و این‌ها برای ما فرستاده شده، متقابلاً من از این نعمت و امکانات دارم استفاده می‌کنم متقابلاً ما مسئولیت‌هایی در این باب داریم این قدم اول شکر. دوم) قلباً این را باور کنم و به زبان بگوییم و به قلب در برابر خداوند بگوییم. سه) از این نعمت و امکانات درست استفاده کنیم عاقلانه و به نفع همه. به نفع دیگران، شکر از خدا، شکر از مردم. هر دویش. اگر می‌خواهید بیشتر بشود یعنی اگر می‌خواهید وضعیت بهتر بشود امام هادی(ع) می‌گویند از همان وضعیت موجود درست و بهتر و شاکرانه استفاده کنید امکانات و نعمت‌ها بیشتر خواهد شد اگر با این‌ها درست برخورد نکنید و مسئولیت‌تان را در برابر خدا و خلق و این امکانات درست انجام ندهید همین‌ها یا به ضررتان می‌شود و همین‌ها هم از شما گرفته خواهد شد و از دست می‌دهید. امنیت داشتید دیگر ندارید. رفاه داشتید دیگر نخواهید داشت. بهداشت و سلامت از دست می‌دهید و به شیوه‌های مختلف؛ و بعد بخش دوم این حدیث امام هادی(ع) که روی این هم می‌خواهم رفقا حساس باشند خیلی مهم است فرمودند که انسان را درست بشناسید، مردم را بشناسید، روانشناسی اجتماعی، جامعه‌شناسی، «اعلموا ان النفس اقبل شیء بما اعطیت و امنع شی بما منعت» یا «اقبل شی بما اعطیت و امنع شی لما منعت» می‌گوید حواس‌تان باشد یک توقع‌های بیخودی از آدم‌ها نداشته باشید نفس انسان این‌طوری است. پس اولاً نعمت‌ها را با برداشت و تناسب درست مقابله درست به دیگران بدهید شکر آن را بجا بیاور سهم بقیه را هم بده، به دیگران هم بیندیشید تنها نخور، انسان را بشناس. انسان‌ها وقتی که چیزی را میل دارند راحت‌تر می‌پذیرند. چیزی را که میل ندارند سخت‌تر می‌پذیرند این یک معیار است. ظرفیت‌های انسان‌ها را باید بشناسیم. نفس انسان این‌طوری است. خودت هم همین‌طور هستی. بقیه هم همین‌طور هستند در روابط دو به دو، یک به یک، یک به چند، و در مسائل اجتماعی و حکومتی. یعنی هر برنامه و قانونی، هر روشی، بخشنامه‌ای، هر کاری می‌خواهید در این جامعه بکنید به میزان پذیرش و ظرفیت مردم توجه داشته باشید. این هم در این حدیث است و این که انسان، مردم، این‌طوری هستند که آنچه را که به آن‌ها عطا می‌شود هرچه گشایش و منافع‌شان باشد بیشتر اقبال می‌کنند اما وقتی یک چیزی محدودیت بیشتر می‌شود و ممنوعیت پیش می‌آید آن‌جا آن‌ها هم مقاومت نشان می‌دهند. این را بشناسید. حالا این که چطوری باید مدیریت بشود آن بحث دیگری است. کجا باید کوتاه آمد و کجا نباید کوتاه آمد. اجمالاً این را باید بدانید این یک امر طبیعی و واقعی در حوزه مردم‌شناسی و انسان‌شناسی است.

و از جمله نتیجه‌اش این است که اگر مردم به حقوق‌شان نرسند یعنی مبنا بر بی‌عدالتی باشد فرمودند «العقوق» عقوق یعنی همین بی‌عدالتی، همین ناراضی کردن مردم، می‌گویند عاق والدین، یعنی کسی که ظلم به پدر و مادر بکند و آن‌ها را ناراحت و ناراضی بکند. ناراضی کننده است این ضد رضایت است یعنی عصبانی کردن و ناراضی کردن. امام هادی(ع) نکته مهمی را توجه می‌دهند و می‌فرماید فکر نکنید که این ناراضی و عصبانی کردن دیگران و بهم زدن آرامش اجتماعی، این باعث می‌شود که فقط بعداً در آخرت شما مجازات بشوید همین‌جا نتیجه آن را می‌بینید. فرمودند: «الْعُقُوقُ یعْقِبُ الْقِلَّةَ وَ یؤَدِّی إِلَی الذِّلَّةِ» اگر نارضایتی‌ها را دامن زدید و رضایت عمومی و حقوق عمومی را در نظر نگیرید این باعث قلّت و کمبودی و مشکلات اجتماعی و فقر می‌شود. سطح رفاه پایین می‌آید. این هم جزو عواقب عقوق است یعنی قلّت جزو عواقب عقوق است و این خیلی مهم است یعنی نارضایتی اجتماعی باعث می‌شود کمبود بیاید چرا؟ یک علت آن این است که وقتی ناراضی هستند هیچ کس درست به کار تن نمی‌دهد و وظیفه خودش را انجام نمی‌دهد. کشاورز درست کشاورزی نمی‌کند، نانوا درست نانوایی نکند، معمار درست معماری نکند،‌ کارمند دولت درست به وظیفه‌اش عمل نکند، همین‌طور قاضی، وکیل، وزیر،‌ مدیرکل تا خانم خانه‌دار که خانه را مدیریت می‌کند تا مردی که توی بازار است یا هر کسی، هیچ کس کارش را درست انجام نمی‌دهد و همه هم ناراضی هستند. این‌ها از عواقب بی‌عدالتی است. آن وقت نتیجه آن چیست؟ فرمودند که «وَ یؤَدِّی إِلَی الذِّلَّةِ» یک اثر و یک عواقب دیگر آن هم ذلّت است. یعنی ببینید "قلّت" و "ذلّت". این‌ها دوتا نقطه ضعف و نقطه سیاه است، این‌ها خط قرمز است. امام هادی(ع) می‌گویند مواظب باشید از این دوتا حادثه پرهیز کنید. یکی قلّت یعنی کمبودها و دیگری ذلّت، یعنی تحقیرها. فرمودند تا می‌توانید از این دوتا فاصله بگیرید. با روش برنامه‌ریزی، با روش مدیریت، با روش سخن گفتن با مردم، ذلّت و قلّت، جزو عواقب العقوق، همین بی‌عدالتی و ناراضی کردن است. این هم یک خط مهمی است که داشتند. نگذارید در یک جامعه، معیار، دلار و طلا و ثروت و سرمایه‌داری باشد! معیار ارزش‌گذاری در یک جامعه را در حوزه رسانه، فضیلت را بر اساس اعمال مردم تعریف کنید نه بر اساس اموال مردم. ارزش انسان به اعمال اوست نه به اموال او. نگذارید ارزش‌های سرمایه‌داری بر جامعه حاکم بشود. صالحان باید مقدم باشند نه اغنیاء. اعمال نه اموال. «النّاسُ فِی الدّنیا بِالأموالِ، و فی الآخِرَةِ بِالأعمالِ». دولت و قدرت عمل‌محور نه زرمحور و پول‌محور.

در خانواده، در روابط اجتماعی، در اقتصاد و سیاست، در حکومت، در رسانه، در تعلیم و تربیت. آموزش و پرورش. امام هادی(ع) می‌فرمایند جامعه را به سمت عمل و عمل‌گرایی و عمل صالح سوق بدهید نه به سمت اموال و پول و این که پول‌پرستی باشد. پول وسیله است نه هدف. و فرمودند دنیا این‌جا پول و سرمایه و ملاک ارزش‌گذاری است آدم‌ها را بر این اساس قیمت‌گذاری می‌کنند که چه کسی بیشتر دارد؟ اما حقیقت انسان این نیست. انسان در آخرت با اعمال‌شان و با سبک زندگی‌شان و با کرده‌ها و گفته‌ها و نکرده‌ها و نگفته‌هایشان سنجیده می‌شوند نه به داشته‌ها و نداشته‌هایی که همین‌جا می‌ماند. همین بدن‌مان را می‌گذاریم و می‌رویم چه برسد به حساب بانکی.

همین‌طور فرمودند که در روابط انسانی و شخصی و در روابط اجتماعی و حکومتی،‌ اختلافات داخلی بین خودتان را درست مدیریت کنید، تبدیل به حکومت لجباز، دولت اهل جدل نشوید. روش گفتگو نقد درون اردوگاه اجتماعی، به اصطلاح نقد درون‌گفتمانی، فرمودند خیلی‌ها بلد نیستیم با همدیگر حرف بزنیم یاد بگیرید که چطور با هم حرف بزنید. فرمودند: «المِراء»، مِراء یعنی بحث می‌کنید ولی کم‌کم بحث از ادب و استدلال و اخلاق و منطق فاصله می‌گیرد و هر کسی می‌خواهد آن طرف را بگوید و بگوید تو نفهمی، تو بی‌سوادی، تو فاسدی، دنبال کشف مسئله نیستند. فرمودند: «المِراءُ یُفسِدُ الصَّداقَةَ القَدیمَةَ...،» مِراء طوری است که شروع می‌کنید سر یک چیزهای بی‌خودی با هم بحث و جدل کردن و ادب و منطق را در بحث در گفتگو کنار می‌گذارید نتیجه‌اش این است که حتی قدیمی‌ترین دوستی‌ها را خراب و متلاشی می‌کند. دشمنی و کدورت و اختلاف ایجاد می‌کند. «و یَحلُلُ العُقدَةَ الوَثیقَةَ...،» عُقده یعنی گره. گاهی گره‌های محکمی را اعتماد، ‌دوستی، همه را یک مرتبه باز می‌کند و ارتباطات را قطع می‌کند. فرمودند بدترین صدمه و لطمه بد حرف زدن با هم چیست؟ «و أقلُّ ما فیهِ أن تَکونَ فیهِ المُغالَبةُ...،» کمترین صدمه‌اش این است که در این‌طور جرّ و بحث‌ها فقط می‌خواهید پیروز بشوید! مناظره به قصد کشف حق نیست، مناظره برای این است که می‌خواهی تو پیروز بشوی و او شکست بخورد. تو محبوب بشوی و او بی‌آبرو بشود. هدف‌تان خراب کردن همدیگر می‌شود. اصلاً هدف‌تان پیروزی و شکست است حق نیست. «و المُغالَبةُ اُسُّ أسبابِ القَطیعَةِ.» این غلبه‌جویی و این شهوت پیروز شدن بر دیگری، این اُسّ و اساس و ریشه اصلی ارتباطات قطع شده است. ریشه اصلی دوستی‌هایی که به دشمنی تبدیل می‌شود و رقابت مثبت و رقابت منفی همین است. این هم درسی است برای ما که خیلی اوقات روابط دوستی و خانوادگی و فامیلی و جریانی، همکارمان و شریک‌مان، فقط برای این است که شعور حرف زدن نداریم و با همدیگر بد حرف می‌زنیم. راجع به یک مسئله‌ای اختلاف جزئی پیدا می‌کنیم بلد نیستیم آن اختلاف نظر و اختلاف داخلی را درست مدیریت کنیم به سمت جدل و لجبازی و مِراء و توهین می‌رویم. حرف زور و حرف مفت زدن برای این که طرف را از میدان به در کنیم آن وقت دوستی‌ها تبدیل به دشمنی‌ها و کینه می‌شود. در مسائل سیاسی – اجتماعی هم همین است. در واقع آن‌ها که مسئولیت حکومتی دارند با منتقدین‌شان لجبازی نکنند. آن‌ها هم همین‌طور. دنبال حق باشند،‌امر به معروف و نهی از منکر کنند و لجاجت نکنند. با هم درست حرف بزنید. همین‌طور در داخل پشت جبهه نیروهای انقلابی که همه با هم یک جهت داریم ولی خب با همدیگر اختلافات سلیقه، شخصی،‌ نقاط ضعف شخصی داریم و گاهی سر یک مسئله بحث‌مان می‌شود و بلد نیستیم با هم حرف بزنیم درست گفتگو نمی‌کنیم یک مرتبه سر یک مسئله درجه سه انشعاب و انشقاق و دعواهای داخلی راه می‌افتد. شما می‌بینید مناظرات انتخاباتی باید یک مناظره‌ای باشد که اولاً با مدرک و استدلال باشد و بعد هدف، نشان دادن صلاحیت‌ها و عدم صلاحیت‌ها باشد. بعد یک مرتبه در مناظره‌ها شروع می‌کنند هرکس هرچه به دهانش می‌آید می‌گویند، هر تهمتی بخواهند به همدیگر می‌زنند، مدرک هم ندهد. آن طرف هرچه باز بخواهد هرطوری بخواهد جواب بدهد! به جای این که مستند جواب بدهد و مدرک داشته باشد.

امام هادی(ع) می‌فرمایند باید آموزش ببینیم که چطور با هم حرف بزنیم. چطور از هم انتقاد کنیم. چگونه اختلاف نظرهایمان را مدیریت کنیم که به جان هم نیفتید؟ در عین حال، باز واقع‌بینی. فرمودند کسانی هستند که مشکل‌شان مشکل نظری نیست. این‌ها با حرف درست نمی‌شوند. این تعبیری که امام هادی(ع) فرمودند: «الحِکمَةُ لا تَنْجَعُ فی الطِّباعِ الفاسِدَةِ.» بعضی‌ها مثل این که شخصیت‌شان فاسد شده از بس دیکتاتوری و گردن‌کلفتی و فساد و ظلم می‌کنند هرچه هم حرف حساب و حرف درست بگویی،‌ هرچه با ادب و تواضع و منطق استدلال کنی اصلاً دنبال حق نیست. اصلاح‌پذیر نیست، حکمت‌پذیر نیست. خب دل فاسد، حکمت‌ناپذیر است و معنی‌اش این است که یک عده‌ای جاهل هستند و می‌شود آن‌ها را آگاه کرد خواب است می‌شود بیدارش کرد اما یک عده معاند هستند جاهل نیست. یعنی خودش را به خواب می‌زند و هیچ اثری ندارد. امام هادی(ع) می‌فرماید مواردی هست که حرف شما حکمت هست اما در طرف اثر نمی‌کند. نقد می‌کنی و اصلاً دنبال اصلاح امور نیست که نقدپذیر باشد.

در هر صورت آخرین حدیثی که از امام هادی(ع) در این‌جا عرض می‌کنم، می‌شود به یک معنا این را خلاصه همه این حرف‌ها هم دانست. فرمودند که چه در روابط شخصی،‌ خانوادگی، بازار، سیاست، حکومت، همه جا اگر می‌خواهید روابط سالم، انسانی و عادلانه بماند مبنا را تواضع بگذارید نه تکبّر. برادری و برابری. دولت برابری و برادری و تواضع، دستگاه قضایی‌اش همین‌طور. مجلس آن همین‌طور. امام هادی(ع) فرمودند تواضع این نیست که صدایت را نازک کنی و سرت را کج کنی ولی در دلت خودت را از همه بالاتر می‌دانی! این ادای آن است. تواضعت هم، باز متکبرانه است یعنی از تواضع هم یک هدف دیگری داری، می‌خواهی بگویند این از همه متواضع‌تر است که خود این هم یک نوع تکبر است. نه،‌ تواضع صادقانه. امام هادی(ع) تواضع را تعریف می‌کنند: «التَّواضُعُ أن تُعطِیَ النّاسَ ما تُحِبُّ أن تُعطاهُ.» خیلی قشنگ خیلی زیباست. می‌گویند وجدان خودت را من می‌خواهم داور قرار بدهم که بفهمی تواضع چیست؟ این که می‌گویند شیعه علی(ع) متواضع است، مؤمن متواضع است با تواضع همه مشکلات حل می‌شود یعنی چه؟ معنی تواضع این نیست که، یعنی از این‌جا شروع می‌شود که من اول سلام می‌کنم منتظر نیستم تو سلام کنی. من می‌آیم با تو معانقه کنم نمی‌ایستم که تو جلو بیایی. همه این‌ها هست. اما اصل تواضع را امام هادی(ع) می‌فرمایند یک چیز دیگر است و آن این است: هرچه دوست داری که مردم آن‌طوری با تو رفتار کنند و به تو بگویند تو همان را به دیگران بگویی و همان را با دیگران داشته باشی. یعنی هرچه برای خودت می‌خواهی و می‌پسندی برای همه بخواه. هرچه برای خودت نمی‌خواهی برای هیچ کس نخواه. این یعنی عاشق همه مردم باش و خودت را از دیگران بالاتر و مهم‌تر نبین. خودت را در ردیف همه و همه را در ردیف خودت بدان. هرچه که احساس می‌کنی خودت برای خودت می‌خواهی برای همه بخواه. این تواضع می‌شود. بنابراین تواضع صرف ادب در گفتگو یا نشستن پایین جلسه فقط نیست. این‌ها ظواهر خاصی است که گاهی ممکن است همین‌ها ابزاری برای تکبر باشد. تواضع یعنی حقیقتاً در قلبت همه را به اندازه خودت بخواهی و دوست داشته باشی. برای همه به اندازه‌ای که برای خودت حریم و حرمت قائل هستی حرمت قائل باشی. منافع وحقوق همه برایت مهم باشد همانطور که منافع و حقوق خودم برایم مهم است و اگر از چیزی برای خودم نمی‌خواهم برای هیچ کس نخواهم. امام هادی(ع) تواضع واقعی این است. تو با این شیوه برو، آن وقت خواهی دید که هم همه عاشق تو خواهند شد و هم مطیع تو خواهند بود در حالی که تو برای عشق و اطاعت آن‌ها این کار را نکردی برای خدا کردی. و هم مشکلات‌تان حل می‌شود، درگیری‌ها به حداقل می‌رسد، عدالت در حداکثر، و عدالت حداکثری محقق می‌شود و آن سیستم روابط و مدیریت کاملاً کارآمد و موفق هم خواهد بود. امیدواریم با این نمونه‌هایی از روایات امام هادی(ع) کمی به ساحت مقدس ایشان و شخصیت اهل بیت(ع)، طرز نگاه‌شان به انسان، به حقوق، به اخلاق، به سیاست، به خانواده، ‌یک مقداری برای ما روشن‌تر بشود و بدانیم که تشیّع و ولایت اهل بیت(ع) یعنی نزدیک شدن به این ساحت عدالت و انسانیت و توحید. چون آن‌ها مظهر و امام این الگو و تجسم این ارزش‌ها بودند و در واقع سبک زندگی مسلمانی و توحیدی را، سبک عدالت‌ورزی و عدل‌فهمی را دارند به ما آموزش می‌دهند و پیشرفت و رشد و آزادی، رفاه، و شادی، امنیت، همه با همین معیارها تأمین خواهد شد. همه با همین است. چون طبق این تعریف، کسی که شادی خودش را می‌خواهد باید شادی همه را بخواهد. از اخلاق و از عدالت و از معنویت. کسی رفاه خودش را می‌خواهد نمی‌تواند گرسنگی دیگران را تحمل کند. تواضع، عملاً به نوعی برابری و برادری باید منجر شود.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha